باوند بهپور

بازگشت به صفحه‌ی اصلی

۳۱ تیر ۱۳۹۱

آسمان سرد روشن. آسمان سرد روشن. آسمان سرد روشن. آسمان سرد روشن. آسمان سرد روشن.
آسمان سرد روشن. آسمان سرد روشن. آسمان سرد روشن. آسمان سرد روشن. آسمان سرد روشن.
آسمان سرد روشن. آسمان سرد روشن. آسمان سرد روشن. آسمان سرد روشن. آسمان سرد روشن.
آسمان سرد روشن. آسمان سرد روشن. آسمان سرد روشن. آسمان سرد روشن. آسمان سرد روشن.
آسمان سرد روشن. آسـ………..بی‌حرکت. سفید. روشن.……..سمان سرد روشن. آسمان سرد روشن.
آسمان آ………….تکان می‌خورد. خاکستری و سفید. بی‌حرکت.……….سرد روشن. آسمان سرد روشن.
آسمان آبی‌…….بی‌حرکت. خاکستری. بی‌حرکت. سفید و نرم.……..ن سرد روشن. آسمان سرد روشن.
آسمان………..تکان می‌خورد. پف می‌کند. گرم و سپید. خاکستری.………رد روشن. آسمان سرد روشن.
آسما………….باد می‌کند. کمی حرکت می‌کند. خاکستری روشن………..رد روشن. آسمان سرد روشن.
آسمان آبی‌……….معلق. حرکت نمی‌کند. خاکستری.…..شن. آسمان سرد روشن. آسمان سرد روشن.
آسمان آبی‌ سر………می‌درخشد. سرد و سپید. رنگ‌پریده.…………ان سرد روشن. آسمان سرد روشن.
آسمان آبی‌ سر………..به آرامی حرکت می‌کند.…….د روشن. آسمان سرد روشن. آسمان سرد روشن.
آسمان سرد روشن. آسمان سرد روشن. آسمان سرد روشن. آسمان سرد روشن. آسمان سرد روشن.
آسمان سرد روشن. آسمان سرد روشن. آسمان سرد روشن. آسمان سرد روشن. آسمان سرد روشن.
آسمان سرد روشن. آسمان سرد روشن. آسمان سرد روشن. آسمان سرد روشن. آسمان سرد روشن.
آسمان سرد روشن. آسمان سرد روشن. آسمان سرد روشن. آسمان سرد روشن. آسمان سرد روشن.


به احترام دوشان

۲۶ تیر ۱۳۹۱

این اثر، شش تابلو جداگانه است که امضاء و قاب می‌شود و هر کدام نام یکی از آثار مارسل دوشان را به نمایش می‌گذارد.


یک گل، ده گل، صدها گل

۲۶ تیر ۱۳۹۱

این اثر قرار بود بخشی از نمایشگاهی باشد با عنوان «گل» که هرگز برگزار نشد. شرح اثر «سرود» بود و قرار بود گروهی در مقابل اثر آن را همچون سرود اجرا کنند. سپس قرار بود در کاتالوگی با همین عنوان درباره‌ی «گل» چاپ شود که آن هم به چاپ نرسید. تصویر زیر ترجمه‌ی انگلیسی آن است. ادامه‌ی مطلب ›


خانه‌ی ایده‌آل ۱

۲۶ تیر ۱۳۹۱

در پروژه‌ی «خانه‌های ایده‌آل» خانه‌ای برای کارفرما طراحی می‌شد که قرار نبود لزوماً ساخته شود بلکه خود طرح معماری (پلان و مقطع) به عنوان اثر هنری ارائه می‌شد. با گفت‌وگو با کارفرما درباره‌ی سبک زندگی و خانه‌ی مورد علاقه‌اش می‌پرسیدم و قرار بود خانه‌ای برایش طراحی کنم که در صورت ساخت در آن احساس خوشبختی کند. تفاوت خانه‌ها باید بیشتر تفاوت شخصیت و شیوه‌ی زیست کارفرما را نشان می‌داد تا سبک طراح. کارفرماها به صورت آنلاین طرح را سفارش می‌دادند و تحویل می‌گرفتند. این پروژه برای سه کارفرما انجام شد. طرح زیر پروژه‌ی اول است.

ادامه‌ی مطلب ›


خانه‌ی ایده‌آل ۲

۲۶ تیر ۱۳۹۱

سقف حیاط مرکزی با پارچه پوشانده می‌شود. شاهنشین از هر دوطرف با ارسی‌های مشبک و شیشه‌های رنگی پوشیده می‌شود که لت‌های مختلف آن قابل گشودن است. بنا به خواست کارفرما کوشکی با نقشه‌ای ملهم از خانه‌های قاجاری شیراز در میان باغ طراحی شده است. سقف حیاط مرکزی با پارچه پوشانده می‌شود. شاهنشین از هر دوطرف با ارسی‌های مشبک و شیشه‌های رنگی پوشیده می‌شود که لت‌های مختلف آن قابل گشودن است.

.

.

ادامه‌ی مطلب ›


خانه‌ی ایده‌آل ۳

۲۶ تیر ۱۳۹۱

تمرکز طراحی روی والدین است و کودکان ممکن است بعداً اضافه شوند! آشپزخانه بدون دیوار طراحی شده اما مثلث آشپزخانه دارای کف‌پوش متفاوت است با باقی فضاست. آشپزخانه به یک حیاط محصور با شیشه و بدون سقف باز می‌شود. این فضا هم می‌تواند مکانی برای بازی بچه‌ها با نظارت مادر و ارتباط با فضای آزاد باشد.

ادامه‌ی مطلب ›


رویکردی پدیدارشناسانه به وضعیت کنونی معماری

۱۰ خرداد ۱۳۹۱

(با ارادت به هوسرل و اندکی بی‌اعتنایی به هیدگر)

جمله‌ی آغازین این است که «معماری مشکل دارد.» از این‌جا شروع خواهیم کرد. گمان می‌کنم همه‌ی کسانی که معماری برایشان اهمیت دارد این را دست کم در اعماق ناآگاه ذهن خود قبول داشته باشند. کافی است گزافه‌ها را فراموش کنیم و فقط برای لحظه‌ای گوشهایمان را بگیریم و چشمان را باز کنیم. یعنی به شیوه‌ی پدیدارشناسانه با «آنچه هست» روبرو شویم.

ادامه‌ی مطلب ›


زیبایی‌شناسی ایرانی

۱۰ خرداد ۱۳۹۱

یادداشت: نوشته‌ی زیر در شماره‌ی ۲۲ مجله‌ی معمار پاییز ۱۳۸۲ (صص ۶۲-۶۷) به چاپ رسید. این نوشته بیشتر به قصد مطرح کردن و مستند ساختن کلیسایی در شیراز نوشته شده بود که کسی نمی‌توانست درون آن را ببیند اما ضمناً سعی می‌کرد نتیجه‌گیری تئوریک کند. بعداً که از فرنگ برگشتم به این نتیجه رسیدم که نتیجه‌گیری‌ام خام بوده است و دیگر با پیشنهاد خودم درباب زیبایی‌شناسی ایرانی موافق نبودم و اساساً به تفکیک صورت و محتوا اعتقادی نداشتم اما نپذیرفتند که پاسخی در پاسخ به خودم بنویسم. گاهی مخاطب است که تصمیم می‌گیرد چه چیزی را بشنود. با این‌حال، هنوز می‌پندارم صورت‌ مسئله‌ی خوبی را مطرح می‌کند و ضمناً همین تغییر موضع، نشان می‌دهد که در یک دوره‌ای دغدغه‌های گفتمان هنری در ایران چه بوده و چه اصراری بر ملی‌گرایی فرهنگی ذهن همه را مشغول کرده بود.

ادامه‌ی مطلب ›


تمرین‌های کارگاه پرفورمنس

۰۸ خرداد ۱۳۹۱

وقتی تدریس در دانشگاه هنر را قبول کردم همه‌چیزش غیرعادی بود. عنوان درس «کارگاه عکاسی تخصصی ۲»‌ بود و قرار بود «کارگاه پرفورمنس: تئوری و عمل» را تحت این عنوان درس بدهم. این‌جا یک چیزی درباره‌ی سرفصل بگویم:

سرفصل در دانشگاه‌های هنر ایران اساساً چیز بی‌معنایی است و استاد اساساً هرکار بخواهد می‌تواند بکند. ادامه‌ی مطلب ›


حفره‌های خورنده/ گوینده

۰۵ خرداد ۱۳۹۱

متن زیر مانیفست اجرایی است که عکس‌ها و شرح آن در این لینک آمده است. این متن اولین بیانیه‌ی گروه «وقت‌ قرصته» به قصد اعلام موجودیت آن بود که بخش‌هایی از متون خوانده‌شده در این اجرا را در خود ترکیب می‌کند.

طرفداران غذای رایگان ما را می‌شناسند. آنان که سخن را می‌شنوند اما نخواهند توانست غذای‌شان را فرو دهند. فکر می‌کنید ما را درک نکردند؟ ما برایشان خواندیم. آوازه‌خوانانی بسیار جدی و نامشابه. به دقت گوش دادند. ناگزیر بودند. سطح پلاستیکی صفحه‌ی قرص را به سمت پایین فشار می‌دهیم و صدای خشک پاره شدن صفحه‌ی آلومینیومی شنیده می‌شود.

ادامه‌ی مطلب ›


پرفورمنس رستوران طوطی طلایی

۰۵ خرداد ۱۳۹۱

پنج‌شنبه ۲۸ آذر ۸۷ ساعت ۱۲ ظهر زمان اولین اجرای گروه «وقت قرصته» در طبقه‌ی دوم رستوران طوطی طلایی در چهارراه کالج خیابان انقلاب بود. این اجرا در کنار چند اجرای دیگر دانشجویان دانشگاه هنر به عنوان بخشی از تمرین‌ عملی درس «کارگاه پرفورمانس» طراحی شده بود.  ادامه‌ی مطلب ›


پند پیر دانا

۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۱

منتشر شده در فصل‌نامه‌ی «حرفه:هنرمند» شماره‌ی ۴۰، زمستان ۱۳۹۰، صص ۹۸-۹۹.

ایمان افسریان در مقاله‌ی «جوانان سعادتمند» در شماره‌ی ۳۹ حرفه:هنرمند طرحی روشن از تاریخ هنر ایران در دهه‌ی گذشته ترسیم می‌‌کند. داستان این هنر را تعریف می‌کند و می‌کوشد نحوه‌ی شکل‌گیری تاریخی آن را توضیح بدهد و به شکل‌گیری چیزی می‌پردازد که می‌توان آن را به معنی خاص کلمه «هنر معاصر ایران» نامید. (قبلاً آن را Contemporary Art نامیده بود.) ادامه‌ی مطلب ›


هنر گذراندن تعطیلات

۰۵ دی ۱۳۹۰

می‌گویند فلانی تعطیل است. یعنی ذهن‌اش کار نمی‌کند. تعطیلات همیشه نسبت دارد با کار. اگر کاری اتفاق نیفتد تعطیل هم نمی‌شود بود. در تعطیلات می‌پرسیم چه «کار» باید کرد؟

ما تعطیلات را از سر می‌گذرانیم، همچنان‌که بلا و مصیبت را. تعطیلات آخر هفته‌ی ما یک روز است نه دو روز. اما در عوض روزهایی که بدین‌ترتیب آزاد می‌شوند، مثل بختکی بالای سرتقویم می‌چرخند و بر هر روزی که صلاح بدانند فرود می‌آیند. روز تعطیل بر کار اولویت دارد. تعطیلات مرخصی نیست، توافقی است جمعی برای کار نکردن. اما تعطیلات پیش‌بینی ناشده، تصمیمی است برای کار نکردن دیگران. تعطیلات ما صرفاً روزهایی تعطیل‌تر از سایر روزهاست.

ادامه‌ی مطلب ›


تأثیر خارج بر هنر معاصر ایران

۰۵ دی ۱۳۹۰

هنر همه‌ی مکان‌ها به نوعی تحت تأثیر چیزی است که در ایران اسم‌اش را «خارج» گذاشته‌ایم. در حیطه‌ی ادبیات و زبان، این تماس با خارج در نقطه‌ای به نام ترجمه اتفاق می‌افتد و به همین علت هم بوده که در سال‌های گذشته گاه نظریه‌ی ترجمه را برای بررسی تبادل فرهنگی به کار گرفته‌اند. در حیطه‌ی تجسمی، قضیه قدری متفاوت است و به دلیل فقدان واسطه‌ی ترجمه، بده‌بستان‌های بصری را از این زاویه بررسی نکرده‌اند.

ادامه‌ی مطلب ›


۲۲ آذر ۱۳۹۰

مرد ۱ آواز مغولی می‌خواند. مرد ۲ آواز مغولی می‌خواند. مرد ۳ ساز مغولی می‌نوازد. مرد ۴ مغولی می‌نوازد. مرد ۴ آواز می‌خواند با صدای بم. مرد یک با صدای زیر آواز می‌خواند. مرد ۳ به مغولی آواز می‌خواند. مرد ۴ به مغولی آواز می‌خواند. مرد ۱ ساکت است. مرد ۲ دوباره شروع به خواندن می‌کند. مرد ۴ دیگر نمی‌نوازد. مرد ۳ ساز مغولی می‌نوازد. مرد ۲ او را همراهی می‌کند. مرد ۳ دیگر نمی‌خواند. مرد ۴ با صدای زیر آواز می‌خواند. مرد ۱ با صدایی کمی بم‌تر او را همراهی می‌کند. مرد ۲ لباس آبی دارد با حاشیه‌ی طلایی. مرد ۳ شروع به خواندن می‌کند. مرد ۱ ساکت می‌شود. مرد ۲ به او می‌پیوندد. مرد ۳ دست از نواختن برمی‌دارد. مرد ۴ لباس بنفش پوشیده با حاشیه‌های نارنجی. مرد ۱ شروع به خواندن می‌کند. مرد ۴ دست از نواختن برمی‌دارد. مرد ۲ شروع به خواندن می‌کند. مرد ۱ لباس آبی دارد با حاشیه‌ی طلایی. مرد ۱ دست از نواختن برمی‌دارد. مرد ۳ دست از نواختن برمی‌دارد. مرد ۴ دست از خواندن برمی‌دارد. مرد ۳ دست از خواندن برمی‌دارد. مرد ۲ دست از خواندن برمی‌دارد. مرد ۱ به سمت راست نگاه می‌کند. پرنده‌ای به زمین می‌نشیند.


۲۲ آذر ۱۳۹۰

کاغذ یادداشتی درون کیف‌دستی

دور نمایشگاه می‌گردد

روی کاغذ

قرار ملاقاتی

که زن از دست می‌دهد.


۲۲ آذر ۱۳۹۰

مرد خواب است. زن لمیده. مرد سر خود را به چانه تکیه داده. مرد هیچ نمی‌گوید. مرد نقاشی‌های روی دیوار را نگاه می‌کند. زن چهارزانو نشسته. مرد دراز کشیده است و دست خود را بر دهان نهاده. گونه‌ی خود را نوازش می‌کند. زن روی صندلی برعکس نشسته. زن با موهای زن بازی می‌کند. مرد دو زن را می‌نگرد. زن سرش را بر شانه‌ی مرد نهاده. مرد دست‌هایش را در هم انداخته و سرش را به دسته‌ی مبل تکیه داده.  زن شعله‌های بخاری را جابه‌جا می‌کند. مرد لیوان‌ها را می‌شوید. گربه راه می‌رود. زن دمرو دراز کشیده و مجله را ورق می‌زند. مرد پیپ‌اش را آماده می‌کند. مرد گونه‌ی زن را که چشم‌هایش را بسته نوازش می‌کند و فکر می‌کند. زن سیگار می‌کشد. مرد ظرف‌ها را می‌شوید. گربه به آشپزخانه می‌آید. زن از پنجره به بیرون نگاه می‌کند. زن خواب است. مرد خواب است. زن کتاب‌ها و اشیاء کتابخانه را نگاه می‌کند. زن خواب است. زن کودک را شیر می‌دهد. ساعت سه و نیم بعدازظهر.


۲۲ آذر ۱۳۹۰

بوسه از پوست نمی‌گذرد

جذب نمی‌شود

سُر نمی‌خورد

نمی‌لغزد

تبخیر نمی‌شود

نمی‌افتد

از میان دو لب می‌گذرد

تصویری را به ذهن می‌دوزد

و در جای خود نگاه می‌دارد.


یادداشت برای نمایشگاه علی نصیر در گالری خاک

۰۳ آذر ۱۳۹۰

علی نصیر نقاش دشواری است. متضادِ استادکار است: نازک‌کاری را از کارش بیرون کرده. تمامی آن فعالیتی که نقاش برای اتمام اثر به کار می‌برد—پر کردن گوشه‌ها، پوشاندن آخرین نقاط سفید بوم یا کاغذ، دورگیری لبه‌ها، تلاش برای یافتن خاکستری‌های رنگی درست و خطوط استواری که مهارت طراحی را به نمایش بگذارد—در کار او مفقود است. با این حال، علی نصیر نقاش دقیقی است: صرفاً آن‌چه را بیننده باید ببیند به نمایش می‌گذارد. اگر قرار است شلوغی را نشان دهد شلوغی را نشان می‌دهد، بدون اجزای شلوغی یا مابه‌ازاء آن‌ها. اگر قرار است فیگور مردی را نشان بدهد نشان می‌دهد که مردی است. اگر لازم باشد کلاهش را هم نشان می‌دهد و طبقه‌ی اجتماعی‌ یا سن‌اش را، اگر نباشد به همان مرد بودن‌اش بسنده می‌کند.

ادامه‌ی مطلب ›


بخش اول ثبت بوسه‌ها و نوازش‌ها

۲۹ مهر ۱۳۹۰

 

آن‌چه در زیر می‌خوانید بخشی از پاسخ‌های ایرانیانی است که پذیرفتند بوسه‌ها و نوازش‌هایشان را از طریق «این لینک» ثبت کنند. به نظرم ارزشمند می‌آید خلاقیت‌های کوچک و زیبای مردمی را که حرفه‌شان لزوماً خلاقیت نیست از فراموشی نجات داد و این توان شاعرانه را نمایان کرد. به‌خصوص در میان ما که زندگی عمومی و خصوصی‌مان این طور با خشونت به دو پاره تقسیم می‌شود. ادامه‌ی مطلب ›


یادداشت برای نمایشگاه ساغر دئیری در گالری طراحان آزاد

۲۹ مهر ۱۳۹۰

نقاشی‌های ساغر دئیری کینه‌توزانه‌اند. کینه‌‌ی سالم و سرحال. قر نشده. بدل به یأس و سرخوردگی نشده. زبانش در دهانش می‌چرخد. در قفا نیست. مستقیم روبرویش را نگاه می‌کند، استغفرالله‌گویان چشمانش را برنمی‌گرداند. روبرویش را نگاه می‌کند. نمی‌گوید: الهی ذلیل بشوی. زمین‌گیر بشوی. خیر از جوانیت نبینی. بی‌شرمانه می‌گوید: «متنفرم». با انگشت‌ نشان می‌دهد: «از تو.» انگشت این نقاشی‌ها دراز است. نمی‌گویند نگاه کن. می‌گویند کوری که نمی‌بینی. درشت حرف می‌زنند.

ادامه‌ی مطلب ›


بخش دوم ثبت بوسه‌ها و نوازش‌ها

۲۸ مهر ۱۳۹۰

 

این بخش دوم پاسخ‌ها به پروژه‌ی «ثبت بوسه‌ها و نوازش‌ها»ست. بخش اول آن و شرح ماجرا این‌جا بود.

با پشت چهار انگشت‌ات، بازو یا گونه‌اش را لمس کنی.

شرطِ اول آن است که خوب لمس کنی‌، پس از آن لبان‌ات را فرو می‌کنی‌ در حفره‌ی جذابِ ایجاد شده بین گردن و استخوان زیرش، نفس گرم‌ات آیینه می‌شود و برمی‌گردد، اندازه‌ترین و گرم‌ترین جا برای بوسیدن…

ادامه‌ی مطلب ›


بخش سوم ثبت بوسه‌ها و نوازش‌ها

۲۷ مهر ۱۳۹۰

این بخش سوم پاسخ‌ها به پروژه‌ی «ثبت بوسه‌ها و نوازش‌ها»ست. بخش اول آن و شرح ماجرا این‌جا بود و بخش دوم این‌جا.

همیشه باید بازوی یک‌کم تپل‌اش را محکم فشار بدهم و گاز بگیرم و بعدش که شاکی شد ببوسم.  زن

بعد هر هماغوشی تک‌بوسه‌ای بر پیشانی… این لذت‌بخش‌ترین بوسه‌ی دنیاست. زن

وقتی می‌بوسدت صدایی که توی گلویت می‌چرخد هم حساب است.  زن

ادامه‌ی مطلب ›


بخش چهارم ثبت بوسه‌ها و نوازش‌ها

۲۶ مهر ۱۳۹۰

بخش اول بوسه‌ها و شرح ماجرا این‌جاست.

برای بازگشت به بخش سوم این‌جا را کلیک کنید.

وقتی از روبرو می‌بوسم‌اش و شکم‌ام محکم به شکم‌اش می‌چسبد. زن

نوازش دورانی بین دو ابروم و نگاهش به چشم‌هایم و کشیدن دست‌اش روی صورت‌ام از پیشانی تا چانه و بعد بوسیدن لب‌هایم. گاز گرفتن پشت شانه‌هایش و چسباندن خودم به بدن‌اش و حلقه کردن پاهایم دور بدن‌اش. زن

ادامه‌ی مطلب ›


بخش پنجم ثبت بوسه‌ها و نوازش‌ها

۲۵ مهر ۱۳۹۰

تصویرسازی: سحر صدارت

بخش اول بوسه‌ها و شرح ماجرا این‌جاست.

برای بازگشت به بخش چهارم بوسه‌ها این‌جا را کلیک کنید.

روی تخت بیمارستان دراز کشیده بود. چند روز بود خواب نرفته بود. رفتم کنارش دراز کشیدم سرش را گذاشتم روی سینه‌ام و تا می‌توانستم سرش را بوسیدم؛ چشم‌هایش را بوسیدم؛ لب‌هایش را بوسیدم… خواب‌اش برد. بیدار که شد گفت: «فهمیدم چرا این چند روز خوابم نمی‌برد.» وقتی خواستم برای استراحت بروم خانه گفت شال‌ات را بگذار من بو کنم خواب‌ام ببرد… شال‌ام را همراهش خاک کردم تا آرام بخوابد. زن

ادامه‌ی مطلب ›


بخش ششم بوسه‌ها و نوازش‌ها

۲۴ مهر ۱۳۹۰

بخش اول بوسه‌ها و شرح ماجرا این‌جاست.

برای بازگشت به بخش پنجم بوسه‌ها این‌جا را کلیک کنید.

می‌دانستم می‌بوسم‌اش! نمایشگاه هنر مفهومی بود در موزه‌ی هنرهای معاصر. در آن شلوغی کشاندم‌اش در دالانی که غیر از صدا و نورش چیزی یادم نیست. لب‌هایم را چسباندم روی لب‌های از حیرت باز‌مانده‌اش و بوسیدم‌اش. چشم‌هایش برق زد؛ چشم‌ام پر اشک شد. من می‌دانستم اولین و آخرین بار است که می‌بوسم‌اش: او نمی‌دانست! زن

ادامه‌ی مطلب ›


شیوه‌نامه‌ای برای سفسطه

۲۳ شهریور ۱۳۹۰

لینک اصل مقاله

مدرسه فمینیستی: انتشار مقاله‌ی  «جنبش های اجتماعی، مداخله نظامی و گفتمان امپریالیسم» به قلم نوشین احمدی خراسانی (در مورد خطر مداخله نظامی خارجی در ایران که نویسنده تلاش کرده تا گزینه های ممکن در مواجهه با این خطر ویرانگر و پرهزینه را به بحث و داوری بگذارد) نقدها و واکنش های بسیار متضادی از هر دو سر طیف موافقان و مخالفان را برانگیخت. مقاله‌ای که در ادامه می‌خوانید به قلم آقای «باوند بهپور» پژوهشگر، مدرّس و منتقد حوزه هنر معاصر است در «واکاوی ساختار متنِ» یکی از این نقدهاست:

صفر.

در بند صفر، شیوه‌ی خواندن این متن نسبتاً بلند را توضیح می‌دهم. شماره‌اش به همین خاطر صفر است. به سه صورت می‌توان این متن را خواند: کلاش را از اول به آخر، بخش اول را، از بند یکم تا چهارم، یا بخش آخر را از بند پنجم تا انتها. در بندهای یکم تا چهارم توضیح داده‌ام که چرا متنی به این بلندی در نقد متنی کمارزش نوشته‌ام. از بند پنجم به بعد خودِ متن را بررسی می‌کنم که خانم ناهید خیرابی در پاسخ به مقاله‌ای از نوشین احمدی خراسانی نوشته‌اند. متن نوشین احمدی خراسانی را می‌توانید در این آدرس بیابید و متن خانم خیرابی را هم در این‌جا.

ادامه‌ی مطلب ›


هزینه‌ی روانی ایرانی بودن

۱۷ شهریور ۱۳۹۰

فریادها. عقده‌ها. نسلِ تغار کردن اشک‌ها. دوستی‌هایی که فرومی‌پاشد. بی‌فریاد. نسلی که فرار می‌کند. از نسل پیشین. در ذهن یا در عمل. و صرفاً پس از فرار به این می‌اندیشد که کجا برود. ذهن‌هایی که دیگر نمی‌توانند اعتماد کنند. لبخندهایی که بدل به نیشخند می‌شوند. چین‌هایی که از صورت‌ها بالا می‌رود. از رنج. از بدبینی. از غم. از خشم. از افسردگی. از جنون.

ادامه‌ی مطلب ›


حق زیبایی

۱۱ شهریور ۱۳۹۰

به نقل از مدرسه‌ی فمینیستی

معمولاً مدافعان حقوق زنان، زیبایی را مسکوت می‌گذارند. مبحث حقوق، انسان‌ها را برابر در نظر می‌گیرد و امر سلیقه‌ای را بیرون می‌گذارد. هنگام صحبت از حقوق زن، غالباً بحث از سلامت و زندگی و شادی به میان آورده می‌شود و پای زیبایی‌شناسی به میان نمی‌آید.

اگر مدافع حقوق زنان چپ باشد، معمولاً به زیبایی زن به چشم توطئه‌‌ی سرمایه‌دار به‌قصد کالایی شدنش نگاه می‌‌کند. بر این‌که زن را «جنس لطیف» شمرده‌اند خشم می‌گیرد، چرا که لطافت را «ضعفی ترحم‌انگیز و دوست‌داشتنی از دید قدرتمند» می‌شمرد. مایل است نشان دهد که چه طور زنان را به مصرف کردن تشویق کرده‌اند و نه به تولید، چه طور کار کردن را دون شأن او دانسته‌اند، او را به دوست داشته شدن تشویق کرده‌اند و نه به دوست داشتن، همچون کالایی تجملی که قرار بوده ستایش‌برانگیز باشد و خواستنی، نه با‌وقار و رعب‌انگیز. و گروهی هم می‌پندارند که مدافع حقوق زن، حتماً باید شلوار بپوشد یا موهایش را ماشین ‌کند، لباس‌های زمخت برتن کند و محال ممکن است سیگارش را با چوب سیگار به دست بگیرد. این البته موقعی است که سرمایه‌داری را دشمن اصلی زن (و البته «انسان» ‌در صورتی کلی‌ترش) به شمار آورده باشند.

ادامه‌ی مطلب ›


تفکیک جنسیتی: شکل‌گیری جنون اخلاق

۰۹ شهریور ۱۳۹۰

شهروندی که دغدغه‌ی پاکدامنی دارد روبروی ویترین بوتیک می‌ایستد. به لباس‌ مانکن‌ها نگاه می‌کند. به برجستگی نوک سینه‌ی مانکن خیره می‌شود. فقط دو حلقه‌ی فلزی پشت قطعه‌ای پارچه است اما با معیار احساس او قبیح است. قبیح است چرا که به صورتی درونی تجربه می‌کند که این حلقه، احساسی را در او برمی‌انگیزد که ناپاک است. وسوسه‌انگیز است. او را به گذشتن از مرز تحریک می‌کند. در حالت عادی این شهروند احساس‌اش را پس ذهن‌اش گم و گور می‌کند اما هنگامی که قانون‌گذار باشد سعی می‌کند کاری کند که این حلقه‌ی فلزی از پشت ویترین و از پیش چشمان او و دیگران دور شود. سعی می‌کند عامل جرم را حذف کند.

ادامه‌ی مطلب ›


← Older posts

Newer posts →