افتخار به جعل
گفتوگو با مهرنوش علیمددی، منتشر شده در مجلهی «تندیس» شمارهی ۳۶۴، ۲۱ آذر ۱۳۹۶، صص ۱۹-۱۸.
فایل پیدیاف مصاحبه را از اینجا بگیرید.
● نمایشگاهی که با موضوع جعل اثر هنری برگزار کردید پرداختن به یکی از مهمترین مباحثی است که همواره مناقشهبرانگیز بوده و نظرات متعددی را پیرامون خود داشته است. ماجرای نمایشگاه را برایمان توضیح دهید و بگویید شما با چه نگرشی به ضرورت برگزاری این نمایشگاه پرداختید؟
□ این نمایشگاه از سوی دانشگاه لودویگ-ماکسیمیلیان مونیخ برگزار شد و بخشی از کنفرانسی بینالمللی با موضوع جعل بود که گروه تحقیقاتی «محاکات» (میمسیس) برگزار کرد. این گروههای تحقیقاتی در آلمان متداولاند و دانشگاه مونیخ از آنجایی که قطب علمی است توانسته بود چنین گروهی را تأسیس کند. این گروه تحقیقاتی متشکل از چند دانشجوی برگزیدهی دکترا و استادانشان در رشتههای مختلفی نظیر تاریخ هنر، ادبیات، تئاتر و موسیقی بود و من هم در واقع بورسیهی همین گروه شده بودم. من و دو نفر دیگر از دانشجویان، زیمونه نیهوف و یودیت روتنبورگ برای برگزاری این نمایشگاه داوطلب شدیم. نمایشگاه قرار بود سویهای دیداری به محتوای کنفرانس اضافه کند اما پیشنهاد ما از این فراتر رفت. پیشنهاد کردم در نمایشگاه عملاً به جعل بپردازیم و آن را به نوعی آزمایشگاه برای حرفهایی تبدیل کنیم که در کنفرانس مطرح میشد.
● نقش شما در این نمایشگاه چه بود؟
□ زیمونه از بخش تئاتر میآمد و پرفورمنسی برای روز اجرا سفارش داد که جنبهی تئاتری داشت. یودیت که دانشجوی دکترای تاریخ هنر بود پیگیر ارائهی گرافیکی نمایشگاه بود و همینطور اجرای بازتولید مکانیکی یک طراحی بازلیتس توسط یک پلاتر قدیمی. این پلاتر طراحی بازلیتس را در طول افتتاحیه با سروصدا و آرامآرام ترسیم میکرد. اصل طراحی را از یکی از آشنایان یودیت قرض گرفتیم که در نمایشگاهی به بازلیتس کمک کرده بود و بازلیتس هم به عنوان تشکر در داخل کاتالوگ نمایشگاه برای او طرحی کشیده و در کنارش نوشته بود «برای گلوریا» و امضاء کرده بود. گلوریا در لاتین به معنای شکوه و افتخار است و ما هم همین نام را به صورتی کنایهآمیز برای نمایشگاه انتخاب کردیم. پیش از آن با چند هنرمند طراز اول آلمان مکاتبه کرده بودم که آثارشان را برای جعل در اختیارمان بگذارند. یادم است که گرهارد ریشتر قاطعانه نپذیرفت اما یکی از استادان بنام آکادمی هنر مونیخ قبول کرد و اثرش را به هشت نفر از شاگرداناش دادیم که جعل کنند و در نمایشگاه به همراه اصل اثر به نمایش گذاشتیم. ایدهی بخشهای مختلف نمایشگاه به جز پرفورمنس زیمونه، از من بود.
● انتخاب بازلیتس به عنوان یکی از نقاشان معاصر و مطرح آلمان بر چه اساسی بود؟
□ وقتی طراحی بازلیتس را پیدا کردیم دنبال اثر دیگری نرفتیم چون همانی بود که میخواستیم. طراحی مدیومی است که اصالتاش مانند امضاء هنرمند است و حتا با یک متخصص حقوقی مشورت کردیم و گفت که کپی طراحی قانوناً جعل محسوب نمیشود و هر طراحی منحصربهفرد به شمار میآید (البته من امضای بازلیتس را هم جعل کردم!) از طرف دیگر، بازلیتس خودش مقیم مونیخ است و یکی از گرانترین هنرمندان آلمان به شمار میآید که به تفرعن معروف است. یک شمهاش را بگویم: هنگامی که دولت آلمان قانونی تصویب کرد که بر اساس آن، خروج آثار هنری گرانتر از رقم معینی از آلمان ممنوع میشد (چرا که میراث ملی به شمار میآمد) بازلیتس نامهای سرگشاده نوشت و تهدید کرد که آثاری را که به موزهها قرض داده پس میگیرد. قانون را به خاطر او تغییر دادند! یکی دو سال پیش از نمایشگاه ما نمایشگاهی باشکوه از کل دورههای کاری بازلیتس در مونیخ برگزار شده بود و این کاتالوگی که دست ما رسیده بود کاتالوگ همان نمایشگاه بود. از آن طرف هم، از همان اول به خاطر سبک و شیوهی اقتدارگرایانهاش به بازلیتس فکر کرده بودم. یک هفتهای از روی این طراحی مشق کردم به طوری که آن را از بر شدم و در روز افتتاحیه در گوشهای از گالری نشستم و پشت سرهم آن را میکشیدم و نتیجهاش را به دیوار میآویختیم. دو نسخهی دیگر از کاتالوگ را هم خریدیم. یکی را من جعل کردم و یکی را هم یکی از دانشجویان آکادمی هنر مونیخ جعل کرد و هر دو را در کنار اثر اصلی زیر جعبه آینه گذاشتیم. من اثر دیگری هم در نمایشگاه داشتم که چاپهای مختلف رسالهی «اثر هنری در عصر تکثیر مکانیکی» والتر بنیامین (به آلمانی و انگلیسی) بود که به دیوار زده بودیم. زیر آن ده کپی از صفحهای از این کتاب را به دیوار زده بودم که آنقدر فتوکپی شده بود که نهایتاً ناخوانا شده بود.
● با تکیه بر آرای والتر بنیامین در همین رسالهی معروف که به عنوان مسألهی نظری در این نمایشگاه مدنظرتان بوده تا چه اندازه موفق شدید مصداق دقیقی از مفهوم «اعتبار» به دست دهید؟
□ اگر در فضای هنری آلمان بودید و در این کنفرانس شرکت کرده بودید به نظرم با فضای نمایشگاه بهراحتی ارتباط برقرار میکردید. این رابطهی اقتدار، پول و اعتبار در صحنهی هنر ایران هنوز به اندازهی اروپا و در مقیاسهای اروپایی محسوس نیست.
● واکنش مخاطبان در مواجهه با عملکرد شما که در روز اول نمایشگاه آثار این هنرمند را کپی میکردید چه بود و اساساً قابلیت تشخیص نمونه اصل و فرع از جانب آنها به فرآیندی بازیگوشانه مبدل شد و یا چالشی جدی را فراهم کرد؟
□ این نمایشگاه بهاصطلاح آکادمیک بود و برای مخاطبان اصلیاش غیرمنتظره نبود. البته «کار» کرد (اگر منظورتان این است) اما جذابیتاش صرفاً به غافلگیریاش نبود. شما وقتی اصل و جعل را در کنار هم میبینید چیزهایی میبینید که در هیچکدام به تنهایی قابل مشاهده نیست. قصدمان بیشتر فراهم کردن همین امکان بود. این مواجهه تأثیری افسونکننده دارد اما ضمناً افسون هالهی اصالت را هم به بازی میگیرد. انگار عصای موساست در تقابل با مارهای شعبدهبازان. اگر این اژدها نتواند آن مارها را ببلعد ابهت آن معجزه هم از بین میرود. میخواستم ببینم آیا قدرت طراحی بازلیتس واقعاً از جنس اعجاز است یا دستیافتنی؟ به نظرم حتا نمایش مجدد این جعلها در موزهی طراحی در تهران باز بخشی از جذابیت نمایشگاه اصلی را در خود داشت.