باوند بهپور

بازگشت به صفحه‌ی اصلی

معماری

دهن‌کجی به افلاطون در باب معماری

۱۹ تیر ۱۳۹۹

Inja

گالری این/جا

باوند بهپور

تیرماه ۱۳۹۹

به نظر می‌رسد که بازنمایی فضای معماری، کاری مادون معماری است، نه مافوق آن. غالب معماران، می‌پندارند که کاری ورای هنرمندان تجسمی انجام می‌دهند و نه در سطح آن‌ها. برایشان نقاشی و خلق تصویر، بیشتر وسیله است تا هدف. دستخط معماران هم در طراحی‌هایشان تفاوتی محسوس با هنرمندان تجسمی دارد: از جنس نمود (presentation) است نه بازنمود (representation). در دوران مدرن، هنگامی که هنرها را مرتب می‌کردند و می‌خواستند معماری را در بین هنرها بگنجانند دیدند که موضوع کار معمار (در مقام هنرمندی که کیفیت تولید می‌کند) مشخص نیست: موسیقی هنر اصوات بود؛ مجسمه‌سازی هنر حجم؛ و نقاشی هنر نقش‌و‌رنگ. پرسیدند موضوع معماری چیست؟ و پاسخی ساده دادند:‌ معماری هنرِ ساخت فضاست. اما نکته‌ای لاینحل باقی ماند: هنرمندان دیگر بر موضوع‌شان احاطه و کنترل داشتند در حالی که کیفیت فضایی از چنگ می‌گریزد و چیزی را که از چنگ می‌گریزد نمی‌‌توان طراحی کرد. معمار لزوماً قادر نیست کیفیتی فضایی را که نقاش ثبت می‌کند عیناً بیافریند. یک بنا در فصل‌های مختلف سال، در ساعت‌های مختلف شبانه‌روز، توسط اشخاص متفاوت از زوایای متفاوت و به دلایل متفاوت دیده و استفاده می‌شود. معمار، یک بنای غم‌انگیز برای تماشای غروب نمی‌سازد. به طور خلاصه،‌ بنای معماری فضایی واحد ندارد. چیزی را که ثابت نیست چه‌طور می‌شود طراحی کرد؟ معماران امروزی در بخش هنری کار خود، تصویر را به کار می‌گیرند تا نتیجه‌ی کار خود را تحت کنترل درآورند. در واقع «تصویر فضای معماری» معماری را به هنرهای تجسمی وصل می‌کند و معماری که بر تصویر احاطه‌ ندارد اثرش خصلتی مهندسانه می‌یابد نه هنرمندانه. اما این نسبت امروزین معماری با هنرهای دیداری (همچون رابطه‌ی معمار و نقاش امروزی) امری جدید است که تاریخچه‌ای پرتلاطم را از سرگذرانده تا به امروز رسیده و ذاتی معماری نبوده است.

سقراطِ افلاطون، برای مثال، نقاش را سه مرتبه از حقیقت دور می‌دانست و استادکار را از نقاش برتر می‌پنداشت: روی میزی که نجار می‌ساخت، دست‌کم می‌شد غذا خورد اما میزی که نقاش می‌ساخت به کاری نمی‌آمد. شیء نقاشی‌شده، نه حقیقی بود و نه واقعی: سایه‌ای از سایه‌ی حقیقت بود. البته افلاطون، در دهان سقراط حرف‌هایی می‌گذاشت که با منافع صنفی‌اش همخوانی داشت: میز حقیقی از جنس «ایده» بود  و پرداختن به «ایده‌ها» هم در صلاحیت فیلسوف: نخست فیلسوف، سپس استادکار و آنگاه هنرمند؛ حقیقت، واقعیت و سپس بازنمایی؛ کلمه، شیء و آنگاه تصویر؛ فیلسوف، معمار و دست آخر نقاش.

در سده‌های میانه، سلطه‌ی «کلمه» و «کلام» به واسطه‌ی مسیحیت تداوم یافت، صرفاً متألهان بر جای فیلسوفان نشستند و حق به جای حقیقت و ملکوت به جای عالم مُثُل: دیگر روشن بود که «در آغاز کلمه بوده» و تقدم و اولویت با اوست. این بار، امر الهی (حق) مقدم شد بر شیء و تصویر شیء. واقعیت هم یک قدم عقب نشست. برای یک هزاره، حنای واقعیت دیگر رنگی نداشت: نقاش حالا دیگر حقیقت را بازنمایی می‌کرد نه واقعیت را؛ اما «ایده»‌ای نداشت و آن را نمی‌ساخت. استادکار هم اعتنایی به واقعیت نمی‌کرد؛ در عمل، میز و صندلی‌های بسیار ناراحتی می‌ساخت. معمار بنایش را در قیاس با ملکوت می‌ساخت؛ به قامت انسان نمی‌برید. و طبیعت باید تا دوران نوزایی منتظر می‌ماند تا سرمشق کسی بشود.

در رنسانس، نقاش خود را به معمار رسانید. استادکار و هنرمند و فیلسوف یکی شدند. برونلسکیِ مهندس و معمار و نظریه‌پرداز، خراط و زرگر و مجسمه‌ساز هم بود؛ میکل‌آنژ هم معمار بود و هم نقاش و هم مجسمه‌ساز؛‌ داوینچی که همه‌فن‌حریف بود و همه‌کار می‌کرد. هنرمند این بار «ایده» داشت و شروع به طراحی ‌کرد؛ در هر دو معنی drawing و design: کار هنرمند حالا دیگر صرفاً بازنمایی نبود، «پیش‌نمایی» هم می‌کرد: طراحی «می‌نمایاند» که چیزها قرار است چه‌گونه باشند. معماری حالا دیگر حتا پیش از پیدایش هم نمود داشت: طراحیِ معماری بود نه معماریِ صرف.

با انقلاب صنعتی اتفاق تازه‌ای برای این سه رقیب افتاد: «کار» که نزد یونانیان در شأن فیلسوف نبود اکنون از وظایف استادکار هم حذف شد:‌ کار بر عهده‌ی ماشین بود، نه استادکار. ماشین به مثابه موجودی مستقل میان طراح و کارگر حائل شد، خودش «تکنیک» را برعهده گرفت و استادکار را تا حد کارگر تنزل داد و طراح را تا حد فیلسوف بالا برد: آفرینش کار کسی بود که «ایده‌»ای داشت و می‌توانست آن را به تصویر بکشد ولو نتواند آن را با دستان خویش (یا با ماشینی که در دست اوست) «بسازد». به‌تدریج «نمود» پیشی گرفت از «بازنمود». طراح–که خدایی می‌کرد–فرامین‌اش را از ملکوت این‌جهانی برای کارگران می‌فرستاد تا در ناسوت اجرا کنند. گویی وظیفه‌ی طراح و معمار، «تجلی» هرچه‌ بی‌واسطه‌تر «ایده‌» بود و مهم‌ترین ابزارش هم «ارائه» و «نمود». کارش تولید واقعیت نبود؛ تولید تصویرِ واقعیت هم نبود؛ بازنمایی نمی‌کرد؛ تصویری می‌ساخت که بدل به واقعیت می‌شد. هنرمندِ طراح، دیگر سه مرحله از حقیقت دور نبود:‌ بر حق ایستاده بود.

اما سلسله‌ی جایگشت‌ها به همین‌جا متوقف نماند و ماشین قدمی پیشتر آمد: تکنولوژی که پیش از این «کار» را از استادکار گرفته بود، این بار «بازنمایی» را از هنرمند گرفت. دوربین عکاسی، گویی «میز کشیدن» را از دوران سقراط هم مهمل‌تر ساخت. سپس تکنولوژی چاپ، تصویر را به تولید انبوه رسانید و جهان را از آن انباشت. در عرض چند دهه، تصویر از واقعیت پیشی گرفت و به جای آن نشست تا در دوران ما، تصویر از واقعیت واقعی‌تر شد: اکنون نخست تصویر است و آنگاه شیء؛ و حقیقت (در صورت وجود) ته صف می‌ایستد.

سپس تکنولوژی گام آخر را برداشت تا امیدهای صنفی افلاطون را از هم بپاشد: ماشینی که پیشتر کار را از استادکار گرفته بود و بازنمایی را از هنرمند، این‌بار «ایده» را هم از «فیلسوف» گرفت و «علم» را به جای «فلسفه» نشاند. حالا خودِ تولید (و نه فیلسوف) تصمیم می‌گرفت که دانستن کدام چیزها لازم است و کدام ایده ارزش تجسم بخشیدن دارد. هنگامی که هر سه حرفه را به حد کارگر رسانید آنگاه استخدام‌شان کرد.

معماری امروز، هم به «ایده» اهمیت می‌دهد و هم به «تصویر» بیرونی و هم به «تکنیک‌». هم فلسفه‌پردازی می‌کند هم خودنمایی و هم باریک‌بینی‌های فنی به خرج می‌دهد. اما «ایده»اش «کانسپت» است نه «حقیقت»؛ و «تصویر»ش «نمود» است نه «بازنمود»؛ و «تکنیک‌»اش «تکنولوژی‌» است نه «استادکاری». و معماری که زمانی ادعایش این بود که هم هنر است و هم علم و هم فن، اکنون هیچ‌کدام است، نه تمامی آن‌ها.

اگر قرار باشد اثر معماری «مافوق» این جایگاه بایستد و نه «مادون» آن، نیاز خواهد داشت که این تفرعن سه‌گانه را کنار بگذارد: بار دیگر از استادکار و نقاش و فیلسوف درس بگیرد. ایده‌ را از فیلسوف بیاموزد و کار را از استادکار و تصویر را از نقاش. و برای این کار باید «تصویر» را بازیابی کند و از نو بیاموزد. آن‌چه معماران امروزه به اسم تصویر می‌شناسند و به کار می‌برند غالباً فراورده‌‌ای تکنولوژیک است عاری از قابلیت‌های هنری و نمی‌تواند معماری را به سطح هنر برساند. از این منظر، کار نقاش افلاطون مهمل نیست: نخست باید نقاش فضایی برای تخیل میز گشوده باشد و فرهنگی بصری بسازد که نجار افلاطون بتواند در آن فضا «کار» کند و نام استادکار بر خود بگذارد. از چنین منظری، ایده‌ی چنین نمایشگاهی ایده‌ای بسیار مفید از قضا برای معماران است: این گرداندن نگاه به سوی امر واقعی و کیفیت‌های فضایی موجود، این تغییر زاویه‌دید از نمود به بازنمود، و اگر شد، برداشتن قدمی در راه اعاده‌ی حیثیت به تصویر. و این کار را هر فرهنگ بصری باید برای خود و به صورت محلی انجام دهد. در روزگار ما که میزها بسیارند و طراحان بسیار و طرح‌های میز بی‌پایان، دهن‌کجی به افلاطون نوعی وظیفه‌ در حیطه‌ی تصویر جلوه می‌کند.


الگوهای مورد استفاده در طراحی معماری و تزئینات در دوره‌ی قاجار

۰۵ مرداد ۱۳۹۱

منتشر شده در: مجله‌ی معمار، شماره‌ی ۳۰، فروردین ۱۳۸۵.

ارائه شده در: مؤسسه‌ی مطالعات ایرانی آکادمی علوم اتریش، وین، اتریش، ۱۶ خرداد ۱۳۸۸.

شکل ۱.تومار توپقاپی

با آن‌که درباره‌ی فرآیند طراحی بناهای سنتی کم می‌دانیم اما اسنادی در این زمینه وجود دارند. گلرو نجیب‌ اوغلو، استاد هنر و معماری اسلامی در دانشگاه هاروارد، در کتاب «هندسه و تزیین در معماری اسلامی»[۱] طوماری را به چاپ رساند که به استناد او حاوی نقشه‌های یک معمار ایرانی در اواخر قرن نهم یا اوایل قرن دهم هجری است و در موزه‌ی توپقاپی استانبول نگهداری می‌شود. ادامه‌ی مطلب ›


خانواده‌های متنفذ شیراز و ساخت مجموعه‌ها

۰۴ مرداد ۱۳۹۱

منتشر شده در: مجله‌ی گزارش، شماره‌ی ۴۶-۴۷، پاییز و زمستان ۱۳۸۴، صص ۵۱-۴۱.

در کتاب تاریخ بافت قدیمی شیراز، در بخش مربوط به ساخت‌و‌سازهای دوره‌ی قاجاریه، این ساخت‌و‌سازها به پنج دسته تقسیم شده‌اند:

۱. ساخت و سازهای شاهزادگان قاجار در محله‌ی درب شاهزاده؛

۲. مجموعه بناهای خاندان مشیر در محله‌ی سنگ سیاه؛

۳. مجموعه بناهای خاندان قوام در محله‌ی بالاکفت؛

۴. بناهای سران ایل قشقائی در غرب محله‌ی میدان شاه؛

۵. مجموعه‌ی حاجی میرزا حسنعلی‌خان نصیرالملک در جنوب غرب محله‌ی قوام.

ادامه‌ی مطلب ›


شیراز در اواخر سده‌ی سیزدهم هجری قمری

۰۴ مرداد ۱۳۹۱

درباره‌ی شیراز در اواخر قرن سیزدهم هجری قمری سه منبع مکتوب معتبر در اختیار داریم. نخست «فارسنامه‌ی ناصری» تألیف حاج میرزا حسن فسائی (۱۳۱۶-۱۲۳۷ هـ‌.ق.) است که چاپ سنگی آن در تهران و توسط انتشارات کتابخانه‌ی سنایی انجام شده است. تاریخ پایان نگارش جلد اول آن سال ۱۳۰۰ و جلد دوم آن، سال ۱۳۰۴ هـ .ق. است. دوم «آثارالعجم در تاریخ و جغرافیای مشروح بلاد و اماکن فارس» است که میرزا سید محمد نصیر حسینی (فرصت‌الدوله) (۱۳۳۹-۱۲۷۱ هـ .ق.) آن را نوشته و به سال ۱۳۵۵ هجری قمری مطابق با ۱۳۱۳ شمسی در بمبئی چاپ سنگی شده است. فرمان نگارش این کتاب در سال ۱۳۱۰ هـ .ق. صادر می‌شود و پایان کتاب نیز تاریخ ۱۳۱۴ هـ .ق. را برخود دارد. کتاب سوم «گزارش‌های خفیه‌نویسان انگلیس در ولایات جنوبی ایران» است که تحت عنوان «وقایع اتفاقیه» و به تصحیح سعیدی سیرجانی به چاپ رسیده است و وقایع سال‌های ۱۲۹۱ تا ۱۳۲۲ هـ .ق. را دربرمی‌گیرد.[۱]

ادامه‌ی مطلب ›


تحلیل طرح معماری کتابخانه­ ملی ایران از نقطه نظر مسیر حرکتی کاربران[۱]

۰۱ مرداد ۱۳۹۱

باوند بهپور[۲] / مرضیه سیامک[۳]

ارائه شده در همایش ملی معماری فضاهای کتابخانه‌ای، چهارم و پنجم آذر ۱۳۸۸، اصفهان، منتشر شده در: فصل‌نامه‌ی کتابداری و اطلاع‌رسانی ۶۱، بهار ۱۳۹۲، ص ۱۶۷. پی‌دی‌اف مقاله را می‌توانید از این‌جا بگیرید.

چکیده

این مقاله به نقد چه‌گونگی طراحی مسیرهای حرکتی کاربران در کتابخانه‌ ملی ایران می‌پردازد و نشان می‌­دهد سازمان‌دهی فضاهای معماری در یک کتابخانه، چه طور می‌تواند بر سهولت دسترسی به فضاهای مختلف و زمان صرف شده برای دسترسی به آن‌ها مؤثر باشد. ادامه‌ی مطلب ›


خانه‌ی ایده‌آل ۱

۲۶ تیر ۱۳۹۱

در پروژه‌ی «خانه‌های ایده‌آل» خانه‌ای برای کارفرما طراحی می‌شد که قرار نبود لزوماً ساخته شود بلکه خود طرح معماری (پلان و مقطع) به عنوان اثر هنری ارائه می‌شد. با گفت‌وگو با کارفرما درباره‌ی سبک زندگی و خانه‌ی مورد علاقه‌اش می‌پرسیدم و قرار بود خانه‌ای برایش طراحی کنم که در صورت ساخت در آن احساس خوشبختی کند. تفاوت خانه‌ها باید بیشتر تفاوت شخصیت و شیوه‌ی زیست کارفرما را نشان می‌داد تا سبک طراح. کارفرماها به صورت آنلاین طرح را سفارش می‌دادند و تحویل می‌گرفتند. این پروژه برای سه کارفرما انجام شد. طرح زیر پروژه‌ی اول است.

ادامه‌ی مطلب ›


خانه‌ی ایده‌آل ۲

۲۶ تیر ۱۳۹۱

سقف حیاط مرکزی با پارچه پوشانده می‌شود. شاهنشین از هر دوطرف با ارسی‌های مشبک و شیشه‌های رنگی پوشیده می‌شود که لت‌های مختلف آن قابل گشودن است. بنا به خواست کارفرما کوشکی با نقشه‌ای ملهم از خانه‌های قاجاری شیراز در میان باغ طراحی شده است. سقف حیاط مرکزی با پارچه پوشانده می‌شود. شاهنشین از هر دوطرف با ارسی‌های مشبک و شیشه‌های رنگی پوشیده می‌شود که لت‌های مختلف آن قابل گشودن است.

.

.

ادامه‌ی مطلب ›


خانه‌ی ایده‌آل ۳

۲۶ تیر ۱۳۹۱

تمرکز طراحی روی والدین است و کودکان ممکن است بعداً اضافه شوند! آشپزخانه بدون دیوار طراحی شده اما مثلث آشپزخانه دارای کف‌پوش متفاوت است با باقی فضاست. آشپزخانه به یک حیاط محصور با شیشه و بدون سقف باز می‌شود. این فضا هم می‌تواند مکانی برای بازی بچه‌ها با نظارت مادر و ارتباط با فضای آزاد باشد.

ادامه‌ی مطلب ›


رویکردی پدیدارشناسانه به وضعیت کنونی معماری

۱۰ خرداد ۱۳۹۱

(با ارادت به هوسرل و اندکی بی‌اعتنایی به هیدگر)

جمله‌ی آغازین این است که «معماری مشکل دارد.» از این‌جا شروع خواهیم کرد. گمان می‌کنم همه‌ی کسانی که معماری برایشان اهمیت دارد این را دست کم در اعماق ناآگاه ذهن خود قبول داشته باشند. کافی است گزافه‌ها را فراموش کنیم و فقط برای لحظه‌ای گوشهایمان را بگیریم و چشمان را باز کنیم. یعنی به شیوه‌ی پدیدارشناسانه با «آنچه هست» روبرو شویم.

ادامه‌ی مطلب ›


زیبایی‌شناسی ایرانی

۱۰ خرداد ۱۳۹۱

یادداشت: نوشته‌ی زیر در شماره‌ی ۲۲ مجله‌ی معمار پاییز ۱۳۸۲ (صص ۶۲-۶۷) به چاپ رسید. این نوشته بیشتر به قصد مطرح کردن و مستند ساختن کلیسایی در شیراز نوشته شده بود که کسی نمی‌توانست درون آن را ببیند اما ضمناً سعی می‌کرد نتیجه‌گیری تئوریک کند. بعداً که از فرنگ برگشتم به این نتیجه رسیدم که نتیجه‌گیری‌ام خام بوده است و دیگر با پیشنهاد خودم درباب زیبایی‌شناسی ایرانی موافق نبودم و اساساً به تفکیک صورت و محتوا اعتقادی نداشتم اما نپذیرفتند که پاسخی در پاسخ به خودم بنویسم. گاهی مخاطب است که تصمیم می‌گیرد چه چیزی را بشنود. با این‌حال، هنوز می‌پندارم صورت‌ مسئله‌ی خوبی را مطرح می‌کند و ضمناً همین تغییر موضع، نشان می‌دهد که در یک دوره‌ای دغدغه‌های گفتمان هنری در ایران چه بوده و چه اصراری بر ملی‌گرایی فرهنگی ذهن همه را مشغول کرده بود.

ادامه‌ی مطلب ›


وجه سیاسی گشایش/ وجه تألیفی ترجمه

۲۱ بهمن ۱۳۸۹

(ترجمه‌ی چندلایه‌ی شهرهای ایرانی)

گفتمش ای ترک چون من ترجمانی بایدت / گفت بخ بخ من نه آن ترکم که جوید ترجمان [۱]

۱.

دوستی اروپایی زمانی برایم چنین نوشت: «امیدوارم در کشورتان گشایشی حاصل شود.» از خودم پرسیدم گشایش به سوی چه؟ به سوی غرب، سرمایه‌داری یا اقتصاد آزاد؟ یا شاید قدری لطیف‌تر، نوعی التقاط؟ یا نهایتاً نوعی ترجمه؟ یا شاید گشودن فضایی خالی.

«باز کنید!» مأموران پلیس هنگامی که مشت بر در می‌کوبند چنین می‌گویند. در این جمله همواره نوعی خطر هست. خطرِ گشایش چیست؟

ادامه‌ی مطلب ›